توضیحات
من یک معتاد به کار هستم. و این را همینطوری نمیگویم. این واژهها بار سنگینی دارند، آگاهی از این مساله قلب مرا به درد میآورد. شاید اگر بخواهم کمی خودم را مورد عنایت قرار دهم بتوانم بگویم من یک یک معتاد به کار در حال ترک هستم. من یک معتاد به کار در حال ترک هستم. دقیقا به اندازه هر نوع اعتیاد دیگری من احساس نگرانی و شرمساری میکنم. با وجود این که چند سال است مطمئنم که این درد را دارم، ولی باز همین الان نگاهی به معنای این اصطلاح انداختم. فرهنگ لغت آنلاین من اعتیاد به کار را به این صورت تعریف میکند: شخصی که احساس میکند مجبور است که به صورت افراطی کار کند.» مجبور است. واژه خیلی پرقدرتی به نظر میرسد، درست است؟ فکر نمیکنم من تنها کسی باشم که بعد از شنیدن این واژه بلافاصله به فیلم جنگیر و آب مقدس و کشیشهای وحشت زده فکر نکنم. ولی مجبور بودن معنای کاملی دارد، چنان که گویی چیزی در درونتان هست که هیچگاه جواب خیر را نمیپذیرد، مثل کاری که به صورت ناخودآگاه انجام میدهید. آیا من احساس میکردم مجبورم که به صورت بیوقفه کار کنم؟ بدون تردید. حتی همین الان که دارم این بخش از کتاب را در ساعت ۳۷: ۵ دقیقه صبح مینویسم هم همین احساس را دارم. چرا که بیدار شدن در ساعت پنج صبح برای نوشتن تعداد واژههای در نظر گرفته شده برای امروز تنها راهی است که به واسطه آن میتوانم کتابهایم را بنویسم، یک شرکت رسانهای را اداره کنم و در عین حال، خانوادهام را مدیریت کنم. هنوز هم آنقدر کار میکنم که خسته میشوم، از نظر جسمی مریض میشوم حالم از دنیا بهم میخورد یا دیگر نمیتوانم تمرکز کنم. ولی خوبیش این است که این اتفاقات دیگر همزمان با هم رخ نمیدهند. حس میکنم به حل این مشکل نزدیک شدهام. این که چرا اینقدر کار میکنم تا حدی یک دلیل مشخص دارد: من عاشق کارم هستم. نه، من دیوانهوار کارم را دوست دارم. آدمهایی که با آنها کار میکنم مهربانترین، باحالترین و خلاقترین افرادی هستند که ممکن است در زندگیتان ببینید. هریک از اعضا تیم من با دقت مورد بررسی قرار گرفتهاند. هر وظیفهای که تعیین میکردیم، ابتدا بین چند گزینه مختلف مورد بررسی قرار میگرفت تا در نهایت گزینه مناسب آن را پیدا میکردیم. همه باید آموزش میدیدند، من هم باید یاد میگرفتم که چگونه آنها را مدیریت کنم و رئیس باشم. سالها برای خلق چنین تیمی وقت صرف کردهام. وقتی بینشان قدم میزنم و میبینم همه چیز خوب پیش میرود، وقتی میبینم یک نفر دارد چینش بلندگوها در مراسم زنده بعدیمان را مشخص میکند، و شخص دیگری زیباترین عکسهایی که در عمرت دیدهای را گرفته است، و تیم تجاری یک قرارداد همکاری با یکی از بزرگترین شرکتهای دنیا را ثبت کردهاند، احساس غرور میکنم. سرتاپای وجودم مملو از غرور میشود چرا که من، کسی که از دبیرستانی در حومه شهر فارغ التحصیل شد، اینها را گرد هم آوردهام. علاو بر این، وقتی اینها را میبینم قلبم میخواهد از جا دربیاید. چرا که میبینم این آدمها دارند نهایت تلاششان را انجام میدهند تا رویای مرا به حقیقت تبدیل کنند. همیشه این ایده خامدستانه و سادهانگارانه را داشتم که بیاییم فضایی در اینترنت خلق کنیم که بتواند زنان را در هر سطح و جایگاه اجتماعی که هستند کنار هم جمع کند، که بتوانیم این زنان را تشویق کنیم و آنها را به این باور برسانیم که در این فضا دوستانی دارند. دوستانی که به آنها همیشه با نهایت حسن نیت آماده ارائه مشورتها و کمکهایشان هستند. و میدانید چه شد؟ این ایده به ثمر رسید!
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.